بسیاری از هیجان‌های عاطفی بزرگسالان ریشه در دوره کودکی دارد، بنابراین کاملا ضروری است که تلاش کنیم تا فرزندمان در دوره کودکی هیجان‌های منفی را تجربه نکند و اگر دچار مشکلات عاطفی شد، نحوه رویارویی با این مقوله ها را به او آموزش دهیم. از همه مهم‌تر اینکه تلاش کنیم اولا این هیجان‌ها به طور مستمر و فراگیر فرزندمان را احاطه نکند و ثانیا فرصت‌هایی را ایجاد نماییم که هیجان‌های مثبت را نیز تجربه کند تا به این ترتیب آثار منفی حوادث مخرب کم رنگ گردد.
 
بعضی از کودکان قبل یا بعد از تولد دچار مشکلات جسمی می شوند که فرایند رشد شان طبیعی نخواهد بود. این کودکان مشکلاتی شبیه کودکان ناسازگار دارند، البته در کودکان ناسازگار مشکلات رفتاری شدیدتر است. کودکان مشکل دار را والدین نمی توانند به راحتی تربیت کنند. در رفتار این کودکان لجبازی، تمرد و شیطنت دیده می شود. امروزه با طبقه بندی که برای مشکلات کودکان صورت گرفته، می توان آنها را شناسایی کرد. برای کمک به کودکان مشکل دار، سبب شناسی اهمیت زیادی دارد و در هر مورد خاص باید تشخیص دهیم که علت مشکل چیست و از کجا نشأت گرفته است.
 
اگر مشکلات از آنجا ناشی می شود که این کودک دچار کم هوشی است، پس انتظار کسب نمرات عالی و موفقیت تحصیلی از او اشتباه است و چون چنین انتظاری به او فشار می آورد، این کودک مشکل دار خواهد شد. ازچنین کودکی باید در حد توانش انتظار داشت و با او رفتار کرد. نکته دیگر این است که کودکان مشکل دار نسبت به تشویق واکنش بسیار بهتری نشان می دهند تا تنبیه. برای کودکان مشکل دار باید برنامه منظمی از کارهایی که در طول روز باید انجام دهند، تنظیم کنیم و بر اساس این برنامه، اگر کودک وظایفش را درست و کامل انجام داد، حتما او را تشویق کنیم و به او جایزه بدهیم. این روش مثبت تقویت رفتارهای خوب در اصلاح کودکان بسیار مؤثر است.
 
کودکان استثنایی چه کودکانی هستند، چه نشانه هایی دارند، در خانواده باید با آنها چگونه رفتار کرد و چه اطلاعاتی را باید به خانواده ها داد؟
کلمه استثناء یعنی نادر. کودکان استثنایی یعنی کودکانی که از وضعیت نادری برخوردار هستند. کودکان استثنایی را می توان از لحاظ کمیت هوش استثناء بدانیم. این کودکان از لحاظ کمیت هوش یا خیلی خیلی کم دارند یا خیلی خیلی زیاد دارند؛ با کودکانی تیزهوش و سرآمد هستند یا عقب مانده ذهنی می باشند.
 
کودکان استثنایی طیف وسیعی را تشکیل می دهند و از هر جنبه ای که بخواهیم با آنها مواجه شویم، باید یک مورد نادر و استثنایی را در نظر بگیریم. یکی از این موارد، کودکان عقب مانده هستند که دلایل متفاوتی برای عقب ماندگی آنها وجود دارد. علت عقب ماندگی این کودکان می تواند ژنتیکی باشد. بیماریهای ژنتیکی که به هر حال ژن عامل آن را می توان در پدر یا مادر یا حتی در نسل های قبل - یعنی پدربزرگ و مادربزرگ و باز هم نسل قبل تر که پدر پدربزرگ و مادر مادربزرگ است و همین طور تا ده نسل قبل - می توان ردیابی کرد و ژنهایی را یافت که بیماریهای مختلفی را انتقال می دهند. گاهی عقب ماندگی ذهنی بر اثر ضربه به وجود می آید. این ضربه ممکن است در دوره جنینی در حین تولد وارد شده باشد.
 
حتی ممکن است بعد از تولد، به ویژه در ماه های اولیه زندگی چنین آسیبی به کودک وارد شده باشد. نوع دیگری از عقب ماندگی های ذهنی ممکن است بر اثر اختلالات کروموزومی ایجاد بشود. کروموزوم ها که در سلول ها وجود دارند، از وضعیت و ترکیب خاصی برخوردار هستند که ممکن است در این ترکیب اشکالاتی به وجود بیاید. خود کروموزوم ها هم به دو نوع تقسیم می شوند. کروموزومهای معمولی و کروموزوم های جنسی. هر انسانی در سل ولهای بدن خود ۲۳ جفت کروموزوم دارد. ۲۲ جفت آنها معمولی نامگذاری می شوند و جفت بیست و سوم که تعیین کننده جنسیت فرد است، کروموزوم جنسی نام دارد. در دخترها کروموزوم جفت ۲۳ به شکل Xx است، حال آنکه در پسرها جفت ۲۳ کروموزومها به شکل xy است. هر اشکالی در کروموزومهای معمولی یا کروموزومهای جنسی ممکن است باعث عقب ماندگی ذهنی کودک شود.
 
نوع دیگر عقب ماندگی ذهنی ممکن است بر اثر اختلال در سوخت و ساز مواد در بدن به وجود بیاید، که این گروه هم به سه دسته تقسیم می شود. اختلال در سوخت و ساز مواد چربی در بدن، اختلال در سوخت و ساز مواد قندی در بدن و اختلال در اسیدهای آمینه که باید جذب شوند. مواد پیش از جذب شدن توسط بسیاری از آنزیمها به ترکیب های دیگری تبدیل می شوند تا قابلیت جذب شدن در بدن را پیدا کنند. بدن این کودکان فاقد آنزیم های لازم است، یعنی در بدن آنها آنزیم به مقدار کافی وجود ندارد (یا اصلا وجود ندارد یا به مقدار کافی نیست) و در نتیجه نمی تواند مواد را به ترکیبهای قابل جذب تبدیل کند. موادی که جذب نمی شوند در بدن انباشته می گردند و در سلول های عصبی مرکزی متراکم می شوند و ایجاد عقب ماندگی ذهنی می کنند. اما عقب ماندگی ممکن است صرفا جنبه محیطی داشته باشد، مانند عقب ماندگی هایی که بر اثر فقدان انگیزه های محیطی ایجاد می شود، یعنی کودک در محیطی زندگی می کند که عوامل لازم برای رشد و پرورش استعدادهایش وجود ندارد.
 
در چنین صورتی کودک دچار عقب ماندگی محیطی می گردد. یا عقب ماندگی‌هایی که بر اثر فقدان محبت و فقر عاطفه وجود دارد. دیده شده است کودکانی که در محیط‌های فاقد محبت و عواطف انسانی زندگی می کنند، حالت‌هایی دقیقا شبیه به کودکان عقب مانده ذهنی پیدا می کنند. توجه به این نکته مهم است که بخش عواطف، بخش شناخت و بخش فعالیت های ذهنی واقعا با یکدیگر در ارتباط هستند.
 
منبع: پاسخ به والدین، دکتر سیما فردوسی، تهران: انتشارات صابرین، چاپ سیزدهم، 1394.